بولتن

سوله بی انتها

بولتن

سوله بی انتها

زرتشت

زرتشت»”Zoroaster”  تمامی مردم در محرابه ی بزرگ جمع شده بودند و قرار بود گاوی را قربانی کنند و خونش را به ماه و خورشید و ستارگان تقدیم کنند. گِرَهمه مُغ اعظم شهر با افتخار و طمأنینه از بالای پله ها به طرف گاو حرکت کرد، زمانی که فقط چند قدم با گاو فاصله داشت پایش سُر خوردو محکم بر زمین خورد. هیکل درشت و وزن زیاد گرهمه صحنه را دو چندان خنده دارتر کرد تمام جمعیت شهر از ترس سکوت کردند

اما از میان جمعیت کودکی از ته دل قهقهه کرد از آن به بعد کودک شش ساله ای را که اسمش سپیتمان بود کافر کوچک نامیدند. سال ها بعد زمانی که سپیتمان بیست و سه ساله شد به دلیل سخنرانیش علیه مغ ها و خدایانش او را در محرابه ی بزرگ شهر در ملأ عام شلاق زدند و بعد سپیتمان مجبور شد شهر خود، راگ را ترک کرد. از آن پس به مدت هفت سال در کنار رودخانه ی دائیتی اسکان گزید.

در این مدت به تفکر و تعقل در مورد خود و خداوندش پرداخت. در سن سی سالگی به گروتمان رفت و به دیدار خداوند شتافت و پاسخ پرسش های خود را از خداوند گرفت و از آن به بعد به مدت دوازده سال تلاش کرد که آئین خود را در میان مردم رواج دهد و طرفدارانی به درگاه اهورا مزدا پیدا کند.

در سال دوازدهم تمام مردم بلخ از جمله گشتاسب پادشاه بلخ به او ایمان آوردند بعد از آن مغ ها علیه او متحد شدند اما لشکر مزدا پرستان طی جنگ های 25 ساله تمامی آنها را شکست دادند و آیین خود را در سراسر ایران رواج دادند.

سرانجام سپیتمان در سن 67 سالگی توسط براتوروریش مغ اعظم در حین نیایش کشته شد. اما پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک او جاودان شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد