بولتن

سوله بی انتها

بولتن

سوله بی انتها

فراغ

نمی دانم چه بنویسم

نمی خواهم که بنویسم

ولی عشقم به یاد تو

مرا دیوانه می سازد که بنویسم!

شب هنگام است…

دلم در خلوت سردش

کنار بغض بی بندش

درون ذهن پر دردش

مرا مستانه می سازد که بنویسم ! 

تو ای زیباترین سنبل

تو ای ختم چهارده گل

تو ای عشق علی گویان

حضورت در دل خوبان

به من جانانه می گوید که بنویسم! 

تویی هم اسم پیغمبر

تویی خوشبوترین عنبر

تو والاتر زیک رهبر

فراغت در دل امت

مرا مجنون می سازد که بنویسم! 

شدی یوسف در این دوران

تو هستی شاه مظلومان

منم یعقوب این کنعان

که عشقت در دل و در جان

به من شاهانه می گوید که بنویسم!

محمد افتخاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد