یه شب سراسیمه اومد خونه. سر تا پاش خاکی بود و چشماش سرخ سرخ. خستگی و ناخوشی از چهره اش می بارید. بیماری سینوزیت و سرماخوردگی هم خستگی اش رو دو چندان کرده بود. دیدم با همون حال رفت وضو گرفت تا نماز بخونه. بهش گفتم: شما الان خسته ای ، بهتره اول غذا بخوری بعد نماز بخونی. برگشت و بهم گفت: من با عجله خودم رو رسوندم خونه تا نمازم رو اول وقت بخونم. با همون حال نا خوشش شروع کرد به نماز اول وقت خوندن. اون شب آنقدر حال حاجی بد بود که من از اول تا آخر نماز کنارش ابستادم ، که اگر خواست به زمین بخوره ایشان رو بگیرم.
می دونید چرا امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا توی اون بهبوهه ی جنگ ایستاد نماز جماعت خوند و عبدالله بن سعید هم جلوش ایستاد و تیر خورد تا آقا سالم بمونه؟ آقا می خواست به من و شما بگه : نماز اول وقت آنقدر اهمیت داره ، که توی سخت ترین شرایط هم نباید ترک بشه. پای این نماز خون ریخته شده...
از خاطرات شهید محمد ابراهیم همت
فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله